لطفاً دست از سر عصر جدید بردارید!
هنوز چند روزی از پخش قسمت اول مسابقهی جدید شبکه سه نگذشته بود که در صفحات شبکههای اجتماعی با انبوهی از نقدهای مختلف دوستان و اطرافیان نسبت به عصر جدید مواجه شدم. با گذشت چند ماه از شروع برنامه اما هنوز هم هرازگاهی یک نقد جدید در فضای مجازی و جراید منتشر میشود و در گعدههای دوستانه نیز کافی است کسی باب نقد و تحلیل را باز کند تا برای دقایقی بحث به سمتوسوی عصر جدید برود.
من هم نقدهای جدی به این برنامه دارم و حتی تماشایش در منزلمان با محدودیت مواجه است! اما نمیتوانم بپذیرم این حجم انتقادات در مورد یک برنامه تلویزیونی طبیعی باشد. مگر چه اتفاق جدید و بیسابقهای در این برنامه افتاده که آن را درخور این حجم از انتقادات کرده است؟
با نگاهی به انتقادات مشخص میشود که فرم تقلیدی و الگوبرداری برنامه از نمونههای غربی پرتکرارترین مضمون انتقادهاست که از دکور و استیج تا نحوهی ارزیابی و قضاوت داوران را در برگرفته است. در درجهی دوم، عمدهی اشکالات به تمرکز برنامه بر صنعت سرگرمی و تقلیل دادن مفهوم استعداد به مهارتهای نمایشی و بیمایه پرداخته و اثرات سوء این نوع برنامهسازی بر کودکان و نوجوانان موردتوجه قرارگرفته است.
البته که این ایرادات را به برنامه وارد میدانم. عصر جدید از برنامههای تلنت شوی خارجی تقلید کرده و در این فرم، تنها "نمایشِ" استعدادها قابل ارزیابی است. لذا عمدهی شرکتکنندگان را نیز شاغلان و عاملانِ صنعت سرگرمی تشکیل میدهند؛ اما به نظر میرسد مسئلهی اصلی این نیست. مگر، عصر جدید، تنها برنامهی کپی شده در تلویزیون ماست؟ دیگر برنامههای صداوسیمای ملی مملو از خلاقیت و نوآوری هستند یا عمدهی آنها نیز از نمونههای خارجی گرتهبرداری شدهاند؟ آیا این اولین برنامهای است که به تقلیل استعداد و نمایش چهرههای میانمایه پرداخته است؟ آیا تلویزیون تا پیشازاین سرگرمی محور و غفلت زا نبوده و تنها با این برنامه همهچیز در خطر افتاده است؟
· عصر جدید قدیمی است!
باید با خودمان روراست باشیم و با کنار گذاشتن بهانهها و کلیدواژههای شبهعلمی، موضع واقعی نقدمان را مشخص کنیم. چرا تاکنون به موارد مشابه عصر جدید واکنش نشان ندادهایم؟ با مروری ساده به فهرست مفصلی از مسابقات و برنامههای مشابهی میرسیم که هم تقلیدی بودهاند و هم در حوزهی صنعت سرگرمی جای میگرفتهاند و نقشی در ارتقای ذائقه و فرهنگ عمومی نداشتهاند. مردان آهنین، شب کوک، آقای گزارشگر، جادوی صدا و حتی برنامهی نود نمونههایی از این خروار هستند.
اگر تقلید و کپی کاری را خطا میدانیم چگونه بر دیگر برنامههای تلویزیونی تقلیدی چشمبستهایم و ناگهان با عصر جدید احساس خطر کردهایم؟ واقعیت این است که عصر جدید اولین کپی از این فرم (تلنت شو) هم نیست و این افتخار به عموهای فیتیله ای میرسد! برنامهای با عنوان «بهترین شو» که در سال 96 توسط عموهای فیتیله ای و دقیقاً با فرم مشابه برای کشف استعدادهای کودکان و نوجوانان تولید و پخششده اما عجیب است که کسی در موردش اظهارنظر نکرده است! یا عجیبتر آنکه میتوانیم همزمانهم طرفدار پر و پا قرص برنامهی نود باشیم و هم با عصر جدید به علت پرداختن به صنعت سرگرمی و ابتذال فرهنگی مخالفت کنیم. مگر نه این است که نود نیز یکی از عاملان مؤثر در تبدیلشدن فوتبال به سرگرمی غالب تودهی مردم بوده و توفیق چندانی هم در پرداختن به چالشهای فرهنگی و اجتماعی فوتبال نداشته است؟ اگر نگران تربیت فرزندان هستیم و احساس میکنیم که عصر جدید تعریف نوجوانان از موفقیت و مسیر رسیدن به آن را مخدوش میسازد چرا تاکنون دربارهی سبک زندگی بازنمایی شده در تبلیغات تلویزیونی، فقدان ردهبندی سنی، پخش تبلیغات تجاری در برنامهها و شبکههای مخصوص کودکان، استفادهی ابزاری از آنها در مسابقات، تبلیغات و ... سکوت کردهایم و حالا عصر جدید نگرانمان کرده است؟
· بچه های سرراهی
بله! میدانم که «عصر جدید» نقاط تمایزی نسبت به دیگر برنامههای مشابه در صداوسیما دارد که آن را در کانون توجه و نقد تحلیل گران قرار داده که مهمترین آنهم موفقیت در جذب مخاطب و رخنه به فرهنگ عمومی است؛ اما برای فهم ابعاد دقیق واکنشها، باید انتقادات – که بعضاً به نق شبیهتر است - را بیشتر و دقیقتر کاوید تا مشخص شود موضع اصلی نقد، نه کپی و تقلید و نه سرگرمی محور بودن و غفلت زایی عصر جدید، بلکه فرامتن برنامه و علیالخصوص مدیران و سازندگان هستند. عصر جدید در دورهی مدیریت «علی فروغی» ساختهشده و از حضور «سید بشیر حسینی» نیز در میان داوران بهره میگیرد. فروغی بهوضوح نمادی از نسل جدید مدیران جوان و حزباللهی است که سابقهی بسیج و کنش گری سیاسی در کارنامه دارد و سید بشیر حسینی هم بهعنوان یک استاد ارتباطات و پیشگام در «سواد رسانهای» در میان جامعهی علمی شناختهشده است. نکتهی مشترک هر دو نیز تحصیل در دانشگاه امام صادق (ع) است که بلافاصله کلیشهی خاصی را در رفتار و گفتار و اندیشه به ذهن متبادر میکند.
همینجاست که پارادوکس اصلی رخ مینماید و نقد و تحلیلها به وضعیتی منفی، دوقطبی و تند گرایش پیدا میکند. درحالیکه قشر خاصی از منتقدین ناراحتاند که چرا مدیر جوان شبکه سه بهجای حرکت به سمت بومیسازی برنامهها و تبدیل تلویزیون به "دانشگاه" به الگوبرداری از غرب و میدان دادن به سلبریتی ها، دلقکها و ... پرداخته است؛ دستهی دیگر از موفقیت این مدیر موردحمایت نظام در رو کردن برگ برنده، ساخت برنامهای پرمخاطب و جذاب برای عموم مردم و به حاشیه بردن تعطیلی برنامه نود برآشفتهاند.
در مورد دکتر حسینی نیز چنین دوگانهای برقرار است. گروهی از شاگردان و همکاران دانشگاهی وی، از اینکه سید بشیر جایگاه آکادمیک خود را رها کرده و با حضور در یک برنامهی سرگرمی محور تبدیل به یک «سلبریتی» شده ناراحت هستند و حتی او را به خیانت به آموختههای علمیاش در علوم ارتباطات و رسانه متهم میسازند. در جبههی مقابل هم نقدهای بیشتر، بیرحمانهتر و بعضاً ناجوانمردانه اتهام عدم تخصص، بیتجربگی، تحمیلی و سفارشی بودن را به سمت این استاد دانشگاه روانه ساخته و در مواردی ویژگیهای ظاهری و رفتاری وی را نیز به سخره گرفتهاند.
به تعبیر دیگر، این چهرههای تازهوارد به بچههای سرراهی میمانند که نه چپ و نه راست، نه توده و نه نخبگان، نه ژورنالیستها و نه حتی فضای مجازی آنها را قبول نمیکنند و خود عصر جدید را هم دچار چالش کردهاند. به جد معتقدم اگر همین برنامه در دورهی مدیر دیگری ساخته میشد و یا بهجای سیدبشیرحسینی داور دیگری در برنامه بود نه اینقدر حساسیتزا میشد و نه این حجم از انتقادات نسبت به ابتذال فرهنگی و تقلید از غرب و... شکل میگرفت.
· از نق تا نقد فاصله ای نیست!
اتفاقاً در چنین وضعیتی است که اصحاب علم باید دست از سر عصر جدید و نقد و تحلیل آن بردارند و موضع نقد خود را با پرسشهای جدیتری بازتعریف کنند. پرسشهایی ازایندست که مرز بین گزینش، گرتهبرداری و تقلید در فرم و محتوای رسانهای کجاست؟ ظرف و مظروفهای فرهنگ رسانهای ما چه تناسبی با یکدیگر دارند؟ آیا میتوان ظرف را از غرب گرفت (برای مثال تلنت شو) و هر مظروفی (استعدادیابی به معنای بومی) را در آن ریخت؟ اساساً با سرگرمی و تفریح در قالب تلویزیون چه باید کرد؟ برنامههای سرگرمی محور چه جایی تلویزیون ایدئال یا همان "دانشگاه عمومی" خواهد داشت؟ اصلاً میتوان صداوسیما را به دانشگاه تبدیل کرد یا باید با تسلیم در برابر اقتضائات "فرهنگ تصویری"، برنامهسازی و ذائقه سازی تلویزیون را به ستارهها و سلبریتی ها سپرد؟ صداوسیما در وضعیت فعلی و رقابت نامتوازن با شبکههای ماهوارهای، چگونه میتواند هم مخاطبان را جذب و نگهداری کند و هم ذائقهی عمومی را ارتقاء دهد؟
طبیعتاً جواب این سؤالات باید در نزد مدیران و برنامهسازان موجود باشد (که البته نشانهای از طرح این سؤالات در نزد آنها هم وجود ندارد؛ چه برسد به جوابها!) اما چه بخواهیم و چه نخواهیم ما نیز در معرض این پرسشها قرار داریم و با ادامهی عصر جدیدی که در تلویزیون آغازشده با پرسشهایی بهمراتب پیچیدهتر مواجه خواهیم شد. پرسشهایی که ما را وامیدارد دست از گوشهی گودنشینی برداریم و در فضایی ایجابی، با حرکت از آرمان به سمت واقعیت فاصلهی نقد تا کنش و ایده تا عمل را پرکنیم؛ و الا همهی نقدهایمان لابهلای نقها گم خواهد شد و آب هم از آب تکان نخواهد خورد!