آموزش رسانهای: معلم شیشهای!
این مقاله که - چندان هم با جنایت روزهای اخیر بی ارتباط نیست - در ماهنامه رشد معلم (اردیبهشت 97) منتشر شده است. (دریافت مقاله)
در دوره راهنمایی، فهمیدن اسم کوچک معلمانمان یک آرزو بود یا اگر آن ها را در خیابان با همسر و فرزندان می دیدیم نقل محفل زنگ تفریح هایمان تا یک هفته جور می شد! با رسیدن به دبیرستان فاصله کمتری با معلمانمان احساس می کردیم و در این میان معمولا محبوبترین معلمین ما آن هایی بودند که با ایجاد فضایی دوستانه در کلاس و بیرون کلاس، با ما در اردو و زنگ تفریح و ورزش همراه شده و بیش از حرف، با رفتارشان بر ما تأثیر می گذاشتند. البته همچنان ادب و احترام معلم-شاگردی پابرجا بود و به خودمان اجازه شکستن دیوار فرضی و ارتباط دوستانه خارج از محیط مدرسه را نمی دادیم.
این روزها اما از همان جلسه اولی که سر کلاس می روم؛ بچه ها به دنبال شماره تلفن من هستند تا بتوانند من را در گروه تلگرامی شان اضافه کرده و با هم ارتباط داشته باشیم! در فاصله بین کلاس و اتاق دبیران هم چندتایی از دانش آموزان با صدایی آرام و لبخندی بر لب نشانی صفحه شخصی اینستاگرامم را می پرسند. البته که در نهایت هر دو گروه بچه ها با مقاومت من رو به رو می شوند و ارتباط شخصی تلفنی و مجازی را به بعد از فارغ التحصیلیشان موکول می کنم. البته همه ی همکارانم به سختگیری من نیستند و بعضا در همان جلسه شماره یا نشانی شبکه اجتماعی شان را روی تخته نوشته و به تعداد «دنبال کنندگان» شان اضافه می کنند. اگرچه من با آن ها موافق نیستم اما همه در یک نکته مشترکیم: بچهها پیدایمان میکنند! یعنی بالاخره تا آخر سال چند نفرشان به هر شیوه ی ممکن من را در شبکه های اجتماعی پیدا می کنند و هفته به هفته احوال من و نمره ها و تکالیفشان را می پرسند!
- ۱ نظر
- ۱۳ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۲۴